یک زن و شوهر مزخرف وقتی او را به یک مربی ضعیف بدنسازی تحویل دادند ناراحت شدند. بچه ها شروع به اذیت کردن ورزشکار موهای قرمز به شدت مونیک الکساندر کردند و او را "بیدمشک متورم" و نامهای نامطبوع دیگر صدا کردند. توده های ضخیم این عمل بی پروا را در همان لحظه انجام دادند که یک مربی انعطاف پذیر ، بسیار سکسی ، فوق العاده از لحاظ جسمی در آستان اتاق وجود داشت و هر کلمه ای را با دقت گوش می داد. در پاسخ ، خانم پریشانی مانند یک عوضی واقعی عمل کرده ، کلمات بزرگ خود را با کلمات پایین آورده ، از سکس موبوگرام نظر دلسوزی مکث کرده ، از کلاسها دلسرد می کند و بعد جانی سینز را چاق می کند که به دلیل ناسازگاری ، سبک زندگی بی تحرک و تکیه بیش از حد به شیرینی ها ، چربی خوبی کسب کرد. مرد فقیری از پله ها بالا رفت و عرق کرد ، گویی که یک راهپیمایی نظامی را طی می کند ، نفس نفسانی از وحشت از کمبود اکسیژن سالخورده فراتر رفته و نگاهش از شدت خستگی وارد سقف مه آلود می شود. مونیک اسکندر ناراضی به بازنده می آموزد ، به او قول می دهد که دست و پا را لمس کند و سرانجام دراز بکشد اگر جانی سینز به دلیل تلاش بیش از حد ، خودش را به شکل قبلی از جنگ ببرد. بیایید ببینیم که در اردوگاه بدنسازی مردان چربی ساعت هشت اتفاق می افتد!